جا مانده از قافله شهداء...

جا مانده از قافله شهداء...

پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.
سید شهیدان اهل قلم؛ شهید آوینی

پیام های کوتاه

۷ مطلب با موضوع «سبک زندگی» ثبت شده است

 

 

 

 

 

 

 

بسمه تعالی شأنه

امام رضا علیه السلام:

دَخَلتُ عَلَى أَبِی الحَسَنِ عَلِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضَا ع فِی آخِرِ جُمُعَةٍ مِن شَعبَانَ فَقَالَ لِی یَا أَبَا الصَّلتِ إِنَّ شَعبَانَ قَد مَضَى أَکثَرُهُ وَ هَذَا آخِرُ جُمُعَةٍ مِنهُ ..... و أَکثِر مِن أَن تَقُولَ فِیمَا بَقِیَ مِن هَذَا الشَّهرِ اللَّهُمَّ إِن لَم تَکُن قَد غَفَرتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِن شَعبَانَ فَاغفِر لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنهُ.

 

ترجمه روایت

در آخرین جمعهٔ ماه شعبان نزد ابو الحسن – علی بن موسی الرضا – علیه السلام رفتم. ایشان به من فرمود:

ای اباصَلت همانا بیشتر [روزهای] ماه شعبان گذشت و این [جمعه]، آخرین جمعهٔ ماه شعبان است. (حضرت دستورات و نکاتی به ایشان می‌فرماید؛ از جمله اینکه :) در مابقی این ماه، دعای «اللَّهُمَّ إِن لَم تَکُن قَد غَفَرتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِن شَعبَانَ فَاغفِر لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنهُ» - خداوندا اگر در روزهای گذشته ماه شعبان مرا نبخشیدی و مورد غُفران تو قرار نگرفتم، پس در مابقی این ماه مرا ببخش - را زیاد بخوان.

 

تجزیه و ترکیب روایت

دَخَلتُ = فعل و فاعلش ضمیر متصل «تُ» محلا مرفوع.  

عَلَى = حرف جر.

أَبِی = مجرور به حرف جر.

  • جار و مجرور متعلق به «دَخَلتُ»

الحَسَنِ = مضاف الیه و مجرور.

عَلِیِّ = عطف بیان «ابی الحسن» و مجرور.

بنِ = عطف بیان «علیّ» و مجرور.

مُوسَى = مضاف الیه و تقدیرا مجرور.

الرِّضَا = نعت (صفت) «ابی الحسن» و مجرور.

علیه = جار و مجرور – خبر مقدم و محلا مرفوع.

السلام = مبتدای مؤخّر و مرفوع

فِی = حرف جر.

آخِرِ = مجرور به حر جر.

جُمُعَةٍ = مضاف الیه و مجرور.

مِن = حرف جر.

شَعبَانَ = مجرور به حرف جر - به خاطر غیر منصرف بودن (علت منع صرف: علمیت + الف و نون زائده که قبلش بیش از دو حرف است) به جای کسره، فتحه گرفته است.

  • «من شعبان» = جار و مجرور، متعلق به عام محذوف، صفت «آخر جمعة» [آخرین جمعه‌ای که این چنین صفت دارد از ماه شعبان است].

فَ = حرف عطف.

قَالَ = فعل و فاعلش هو مستتر.

لِی = جار و مجرور متعلق به «قال».

یَا = حرف نداء.

أَبَا = منادی مضاف و منصوب.

الصَّلتِ = مضاف الیه و مجرور.

  • جمله «قال لی یا أبا الصلت....» عطف به جمله « دَخَلتُ عَلَى أَبِی الحَسَنِ....»
  • جمله «یا أبا الصلت إنَّ....» جمله مفعول بها برای «قال» و محلا منصوب.

إِنَّ = حرف مشبهة بالفعل.

شَعبَانَ = اسم «إنّ» و منصوب.

قَد = حرف تحقیق.

مَضَى = فعل ماضی.

أَکثَرُ = فاعل «مَضَى» و مرفوع.

هُ = مضاف الیه و مبنی بر ضمّ، محلا مجرور.

وَ = حرف عطف، مبنی بر فتح.

هَذَا = مبتدا و محلا مرفوع.

آخِرُ = خبر و مرفوع، مضاف.

جُمُعَةٍ = مضاف الیه و مجرور.

مِنهُ = جار و مجرور، متعلق به عام محذوف، صفت «آخر جمعة» [آخرین جمعه‌ای که این چنین صفت دارد از ماه شعبان است].

فَ = حرف عطف.

أَکثِر = فعل امر + فاعلش «أنتَ» مستتر.

مِن = حرف جر.

أَن = حرف ناصبه مصدریه.

تَقُولَ = فعل مضارع منصوب + فاعلش «أنتَ» مستتر.

  • «أَن تَقُولَ» تأویل به مصدر می‌رود و محلا مجرور به حرف جر «من» است.
  • جمله «أکثِر مِن....» عطف به جملات قبل – که ذکر نشده – می‌شود.

فِیمَا = جار و مجرور، متعلق به «تقول».

بَقِیَ = فعل و فاعلش «هو» مستتر. «هو» عائد صله به موصول است.

مِن = حرف جر و مبنی.

هَذَا = مجرور به حرف جر، مبنی و محلا مجرور.

الشَّهرِ = عطف بیان از «هذا» و مجرور.

  • جمله «بقی من هذا الشهر» جمله صله است برای «ما» موصول و محلی از اعراب ندارد.

اللَّهُمَّ = منادی معرفه، مبنی بر رفع، محلا منصوب + «م» عوض از «یا» (حرف نداء) محذوف.  

إِن = حرف شرط.

لَم = حرف نفی.

تَکُن = فعل مضارع مجزوم به «لم»  و اسمش «أنتَ» مستتر و محلا مرفوع.

قَد = حرف تحقیق.

غَفَرتَ = فعل ماضی و فاعلش ضمیر «ت».

لَنَا = جار و مجرور متعلق به «غفرت».

فِی = حرف جر.

مَا  = مجرور به حرف جر، مبنی، محلا مجرور.

مَضَى = فعل ماضی و فاعلش «هو». «هو» عائد صله به موصول است.

مِن = حرف جر.

شَعبَانَ = مجرور به حرف جر، به خاطر غیر منصرف بودن (علت منع صرف: علمیت + الف و نون زائده که قبلش بیش از دو حرف است) به جای کسره، فتحه گرفته است.

«من شعبان» = متعلق به «مضی».

فَ = فاء جواب شرط (فاء رابطه).

اغفِر = فعل امر و فاعلش «أنتَ» مستتر و محلا مرفوع.

لَنَا = جار و مجرور متعلق به «اغفر».

فِیمَا = جار و مجرور.

بَقِیَ = فعل ماضی و فاعلش «هو». «هو» عائد صله به موصول است.

مِنهُ = جار و مجرور متعلق به «بقی».

جمله «اللَّهُمَّ إِن لَم تَکُن قَد غَفَرتَ لَنَا....» جمله مفعول بها برای «تقول» و محلا منصوب.

 دریافت عکس (کم حجم)

 دریافت عکس با کیفیت

 

منبع حدیث

📚  الإقبال بالأعمال الحسنة (ط - الحدیثة) ؛ ج‏1 ؛ ص42.

📚  عیون أخبار الرضا علیه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص51.

📚  وسائل الشیعة ؛ ج‏10 ؛ ص301.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۱ ، ۱۰:۲۲

 

 

بسمه تعالی شأنه

 

امیرالمؤمنین علی علیه السلام: 

بِئْسَ الْغَرِیمُ النَّوْمُ یُفْنِی قَصِیرَ الْعُمُرِ وَ یُفَوِّتُ کَثِیرَ الْأَجْرِ.

 

ترجمه روایت

از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است: خواب، بد طلبکارى است، عمر کوتاه را نابود می‌کند و پاداش بسیار را از بین مى‌برد (باعث از دست رفتن اجر و ثواب بسیاری می شود).

 

تجزیه و ترکیب

بِئْسَ = از افعال ذَمّ

الْغَرِیمُ = فاعل و مرفوع

النَّوْمُ = مخصوص به ذم

در مورد اعراب مخصوص اختلاف وجود دارد و دو ترکیب برای آن مطرح است؛

اول:

«النوم»، مبتدای مؤخر [و مرفوع] و جمله «بئس الغریم»، خبر مقدم باشد [و محلا مرفوع]. در این صورت، در مجموع یک جمله اسمیه داریم. (النومُ بئس الغریمُ) رابط بین مبتدا و خبر، شمولیت «غریم» نسبت به «نوم» است.

دوم:

«النوم»، خبر است [و مرفوع] برای مبتدای محذوف (از موارد وجوب حذف مبتدا) – در جمله ما «هو» [محلا مرفوع] - این مبتدای محذوف رابط از جمله خبریه به مبتدا است. در این صورت یک جمله فعلیه داریم و یک جمله اسمیه.

سوم:

«النوم»، خبر است [و مرفوع] برای مبتدای محذوف (المذموم یا الممدوح) – در جمله ما «المذموم» [و مرفوع] - این مبتدای محذوف رابط از جمله خبریه به مبتدا است. در این صورت یک جمله فعلیه داریم و یک جمله اسمیه.

چهارم:

«النوم»، بدل از «الغریم» است (بدل کل از کل) و در اعراب تابع مبدل منه است (مرفوع).

برای هر کدام از این ترکیب های ذکر شده در بالا، نقاط قوت و ضعف مطرح شده است.

یُفْنِی = فعل مضارع للغائب و مرفوع. + فاعلش ضمیر «هو» و محلا مرفوع، مرجع ضمیر: «النوم».

قَصِیرَ = مفعول به و منصوب.

الْعُمُرِ = مضاف الیه و مجرور.

وَ = حرف عطف.

یُفَوِّتُ = فعل مضارع للغائب و مرفوع. + فاعلش ضمیر «هو» و محلا مرفوع، مرجع ضمیر: «النوم».

کَثِیرَ = مفعول به و منصوب.

الْأَجْرِ = مضاف الیه و مجرور.

دریافت عکس

📚  غرر الحکم و درر الکلم، ص 310، ح 33.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۱۹:۳۷

 

بسمه تعالی شأنه

امیرالمؤمنین علی علیه السلام: 

لَا قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ‏ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِض‏. 

 

ترجمه روایت 

اگر کارهای مستحبی (نافله ها) باعث ضربه زدن به کارهای واجب می شود، آن مستحبات، باعث نزدیک شدن [به خداوند متعال] نمی شود.

 

تجزیه و ترکیب

لا = لای نفی جنس. 

قربة = اسم «لا» نفی جنس، مبنی بر فتح، محلا منصوب.  

بالنوافل =  جار و مجرور متعلق به عام محذوف [مثلا «کان» یا «کائن» یا چیزی که معنایی شبیه این ها دارد و دلالت بر ثبوت و وجود می کند مثل «مستقر»] خبر «لا» نفی جنس و مرفوع.

إذا = ادات شرط اسمی، غیر جازم. مفعول فیه (ظرف) متعلق به «أضرّت» و محلا منصوب.  اضافه شده به جمله «أضرّت بالفرائض».

أضرّت = ماضی + فاعلش ضمیر «هی» و محلا مرفوع، مرجع ضمیر: «النوافل». 

بالفرائض = جار و مجرور متعلق به «أضرّت».

جمله «أضرّت بالفرائض» = مضاف الیها و محلا مجرور.

 

📚 نهج البلاغة (للصبحی صالح) ؛ ص475 ؛ ح 39

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۳۴

بسمه تعالی شأنه 

 

امام سجاد علیه السلام:

وَ عَمِّرْنِى مَا کَانَ عُمُرِى بِذْلَةً فِى طَاعَتِکَ، فَإِذَا کَانَ عُمُرِى مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِى إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ، أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ.

 

ترجمه روایت 

[خداوندا] تا زمانی که عمر من در راه طاعت و بندگی تو مصرف می شود، به من عمر عنایت فرما! بنابراین زمانی که ایام عمر و زندگانی من، مَرتَع و چراگاه شیطان شد، جانم بستان و مرا نزد خودت ببر، پیش از آن که بغض و دشمنی تو به من برسد و نزد تو منفور بشوم و یا اینکه خشم و غضب تو بر من، حتمی و یقینی بشود. 

 

تجزیه و ترکیب

عَمِّرْنِى = فعل امر + فاعلش [أنت مقدر] + نون وقایه +مفعول به و محلا منصوب 

مَا = حرف مصدریه زمانیه - به همراه صله اش، جانشین ظرف زمان محذوف است و محلا منصوب 

کَانَ = فعل ناقصه 

عُمُرِى = اسم «کان» و تقدیرا مرفوع + مضاف إلیه و محلا مجرور 

بِذْلَةً = خبر «کان» و منصوب 

فِى = حرف جار

طَاعَتِکَ = مجرور به حرف جار + مضاف إلیه و محلا مجرور 

جمله بعد از تأویل به مصدر 

👈  «عَمِّرْنِى مُدَّةَ کَونِ عُمُرِى بِذْلَةً فِى طَاعَتِکَ» 

فَإِذَا = حرف عطف + ادات شرط زمانی (مانند «حیثما» و «أیّانَ»)، ظرف زمان و محلا منصوب [عاملش شرطش است (اختلافی)] 

کَانَ = فعل ناقصه 

عُمُرِى = اسم «کان» و مرفوع + مضاف إلیه و محلا مجرور 

مَرْتَعاً = خبر «کان» و منصوب 

لِلشَّیْطَانِ = جار و مجرور، متعلق به «مَرْتَعاً» 

جمله «کَانَ عُمُرِى مَرْتَعا لِلشَّیْطَانِ» جمله شرط است و مضاف إلیها، محلا مجرور 

فَاقْبِضْنِى = فاء جواب شرط + فعل امر + فاعلش [أنت مقدر] + نون وقایه +مفعول به و محلا منصوب

إِلَیْکَ = جار و مجرور، متعلق به «اقْبِضْنِى» 

قَبْلَ = مفعول فیه و منصوب 

أَنْ = حرف ناصبه مصدریه 

یَسْبِقَ = فعل مضارع منصوب به سبب «أن» ناصبه 

مَقْتُکَ = فاعل «یَسْبِقَ» و مرفوع + مضاف إلیه و محلا مجرور 

إِلَیَّ = جار و مجرور، متعلق به «یَسْبِقَ» 

أَوْ = حرف عطف 

یَسْتَحْکِمَ = عطف به «یَسْبِقَ» 

غَضَبُکَ = فاعل «یَسْتَحْکِمَ» و مرفوع + مضاف إلیه و محلا مجرور 

عَلَیَّ = جار و مجرور، متعلق به «یَسْتَحْکِمَ»

جمله «اقْبِضْنِى إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ، أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ» جمله جواب شرط است ولی مجزوم نیست زیرا «إذا» ادات غیر جازم است. 

 

📚 صحیفه سجادیه - بخشی از دعای بیستم؛ معروف به دعای مکارم الاخلاق. 

شرح این قسمت از کلام نورانی امام سجاد علیه السلام توسط آیت الله مصباح یزدی حفظه الله تعالی

 

 «بسمه تعالی شأنه» 


قَالَ لَهُ (الامام الجواد علیه‌السلام) رَجُلٌ‏ أَوْصِنِی! 

قَالَ علیه‌السلام وَ تَقْبَلُ؟ 

قَالَ نَعَمْ. 

قَالَ تَوَسَّدِ الصَّبْرَ وَ اعْتَنِقِ الْفَقْرَ وَ ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ وَ 

خَالِفِ الْهَوَى وَ اعْلَمْ أَنَّکَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَیْنِ اللَّهِ فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُونُ. 


تحف العقول ؛ ص ۴۵۵ 


ترجمه روایت 

مردى به آن حضرت گفت: مرا اندرز و سفارش فرما.

فرمود: آیا تو اندرز می‌پذیرى؟ گفت: آرى! 

آنگاه امام جواد علیه السّلام فرمود: 

صبر را بالش خود ساز 

و با فقر دست در آغوش بگیر (با فقر معانقه کن) 

و شهوت‌‏ها را دور ساز 

و با هواى نفس مخالفت ورز 

و بدان که همواره در دیدرس خدایى، 

پس ببین چگونه باید باشى.


تجزیه و ترکیب 

قَالَ = فعل ماضی 

لَهُ‏ = جار و مجرور متعلق به «قال» (مرجع ضمیر امام جواد علیه‌السلام است) 

رَجُلٌ‏ = فاعل «قال» و مرفوع 

أَوْصِنِی = فعل امر + فاعلش «أنت» مستتر + مفعول به محلا منصوب 

- کل جمله «اوصنی» مفعول بها برای «قال» و محلا منصوب 

قَالَ = فعل و فاعلش «هو» مستتر 

علیه = جار و مجرور، خبر مقدم، متعلق به افعال عموم محذوف 

السلام = مبتدای مؤخر و مرفوع 

کل جمله «علیه‌السلام» معترضه و بدون محل 


وَ = برای این واو ٣ احتمال مطرح می‌کنیم. 

     احتمال اول : واو حرف عطف باشد و «تقبل» رو به جمله مقدر عطف کند، مثلا؛ «إنْ اُوصِکَ فهل تسمعُ و تقبلُ؟» 

     احتمال دوم : واو استیناف باشد و استفهام از لحن و سیاق کلام فهمیده شود؟ 

     احتمال سوم : واو، مبدله - جانشین - همزه استفهام باشد. (بیان این واو در کتاب مغنی اللبیب، باب اول، ذیل بحث حرف واو بیان شده) 

تَقْبَلُ = فعل مضارع و مرفوع 

قَالَ = فعل و فاعلش «هو» مستتر 

نَعَمْ = حرف جواب، مقول قول قال محلا منصوب 

قَالَ = فعل و فاعلش «هو» مستتر 

تَوَسَّدِ = فعل امر باب تَفَعُّل و مجزوم، صیغه ٧، فاعلش «أنتَ» مستتر 

الصَّبْرَ = مفعول به «توسد» و منصوب 

وَ = حرف عطف 

اعْتَنِقِ = فعل امر باب افتعال و مجزوم، صیغه ٧، فاعلش «أنت» مستتر 

الْفَقْرَ = مفعول به «اعتنق» و منصوب 

وَ = حرف عطف 

ارْفَضِ = فعل امر ثلاثی مجرد و مجزوم، صیغه ٧، فاعلش «أنتَ» مستتر 

الشَّهَوَاتِ = مفعول به «ارفض» و منصوب 

وَ = حرف عطف 

خَالِفِ = فعلا امر باز افعال و مجزوم، صیغه ٧، فاعلش «أنتَ» مستتر 

الْهَوَى = مفعول به «خالف» و تقدیرا منصوب 

وَ = حرف عطف 

اعْلَمْ = فعل امر ثلاثی مجرد و مجزوم، صیغه ٧، فاعلش «أنتَ» مستتر 

أَنَّکَ = حرف مشبهة بالفعل + اسمش محلا منصوب 

لَنْ = حرف ناصبه فعل مضارع (فعل را به معنای استقبال می‌برد) 

تَخْلُوَ = فعل مضارع منصوب + فاعلش «أنتَ» مستتر 

مِنْ عَیْنِ = جار و مجرور، متعلق به «لن تخلو» 

اللَّهِ = مضاف الیه و مجرور 

فَانْظُرْ = حرف عطف + فعل امر ثلاثی مجرد و مجزوم + فاعلش «أنتَ» مستتر 

کَیْفَ = خبر مقدم «تکون» محلا منصوب 

تَکُونُ = فعل مضارع ناقصه + اسمش «أنتَ» مستتر 

«کیف تکون» مفعول به «اُنظُر» است و محلا منصوب. («کیف» فعل «انظر» را معلق کرده است) 

۰ نظر ۱۷ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۰۴

بسمه تعالی شأنه 

قالَ امیرُالمؤمنینَ علیه السلامُ : 

اَحْیِ مَعرُوفَکَ بِاِماتَتِه.

(غرر الحِکَم، باب المعروف، ح ۱۷) 



ترجمه روایت 

کار معروف و خوبت را با کشتنش - یعنی خودت هم یادت بره و فراموشش کنی - زنده کن. 


تجزیه و ترکیب 

قال = فعل

امیر = فاعل و مرفوع 

المؤمنین = مضافٌ إلیه و مجرور

علیه = جار و مجرور، خبر مقدم، متعلق به عام محذوف، محلا مرفوع 

السلام = مبتدای مؤخر و مرفوع 

جمله «علیه السلام» معترضه

احی = فعل أمر و فاعلش انت مستتر 

المعروف = مفعول به و منصوب 

باماتته = حرف جار + مجرور به حرف جار + مضافٌ إلیه 

۰ نظر ۲۷ آذر ۹۵ ، ۰۷:۱۹

مشاهده کد

«بسمه تعالی شأنه»


قال امیرُالمؤمنینَ علیه السلامُ:

یَا أهْلَ الْعِرَاقِ! نُبِّئْتُ أنَّ نِسَاءَکُمْ یُدَافِعْنَ الرِّجَالَ فِی الطَّرِیقِ أ مَا تَسْتَحیُونَ‏؟

وَ قَالَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ‏ لَا یَغَارُ.

المحاسن (برقی)، ج 1، ص 115

بحار الأنوار (علامه مجلسی)، ج ۷۶، ص ۱۱۵

وسائل الشیعة (شیخ حر عاملی)، ج ۲۰، ص ۲۳۵

الکافی (ثقت الإسلام کلینی)، ج ۵، ص ۵٣۶

 


ترجمه روایت


ای اهل عراق! به من خبر رسیده است که زنان شما در بین راه (مثلا تو بازار و کوچه و خیابون و سینما(!!) و...) با مردان برخورد کرده و آنان را کنار می زنند (و مثلا به هم تنه می زنند)، آیا شرم نمی کنید؟! و فرمودند: خدا لعنت کند کسی را که غیرت ندارد.


 

تجزیه و ترکیب روایت


قال = فعل

امیر = فاعل و مرفوع

المؤمنین = مضاف الیه و مجرور به اعراب نیابتی

علیه = جار و مجرور، خبر مقدم، متعلق به عام محذوف، محلا مرفوع

السلام = مبتدای مؤخر و مرفوع

جمله «علیه السلام» معترضه

یا = حرف نداء

أهل = منادی مضاف و منصوب

العراق = مضاف الیه و مجرور

نُبِّئتُ = فعل مجهول ماضی و نائب فاعلش (محلا مرفوع)

أن = حروف مشبهة بالفعل

نساء = اسم أنَّ و منصوب

کم = مضاف الیه و محلا مجرور

یدافعن = فعل مضارع مجهول و نائب فاعل (محلا مرفوع)

الرجال = مفعول به و منصوب

فی = حرف جر

الطریق = مجرور به حرف جر و مجرور

جمله «یدافعن فی الطریق» = خبر أنَّ و محلا مرفوع

أ = حرف استفهام

ما = حرف نفی

تستحیون = فعل مضارع و فاعلش (محلا مرفوع)

و = حرف عطف

قال = فعل و فاعلش ضمیر مستتر است (هو)

لعن = فعل ماضی

الله = فاعل و مرفوع

من = مفعول به (اسم موصول) و محلا منصوب

لا = حرف نفی

یغار = فعل مضارع و فاعلش ضمیر مستتر است (هو)

 

 

حرف دل


خدا وکیلی زندگی ما با حرف های معصومین علیهم السلام می­خونه و همونطوری که دوست دارن، زندگی می کنیـم؟؟

قدیما سفره خانم ها و آقایون رو جدا می انداختن، کسی به نامحرم نگاه نمی کرد (عمدا) - ماشاءالله الان خوراک یک عده ­ای اینه که وایستن تو کوچه و خیابون و چشم چرونی کنن -، خانم ها پوشیه می زدن - الان تا از بالا تا پایین، همه جا پارچه کم داره! - ، خونه ها یک بیرونی و یک اندرونی داشت و حتی اگه یک اتاق بود با پرده از هم جدا می شد این بیرونی و اندرونی، قدیما که در خونه ها به جای زنگ، کُلون داشت دو مدل بود یکی برای مردا و یکی برای خانم ها، و اگر خانمی مجبور می شد بره دم در به خاطر نبود شوهر دست می کرد تو دهنش و صداش رو عوض و محکم (کلفت) می کرد تا طرف پشت در مرض نگیردش - الان خوراک بعضی از خانم ها فقط عشوه کردنه -، آخرین اتاق خونه ها آشپرخونه اش بود که جای امنی برای خانم ها بود و ورود آقایون به اونجا ممنوع بود - ولی الان آشپرخونه حدودا وسط اتاق پذیراییه! (آشپزخونه اُپِن!) - و...، جالبه به طرف میگی مگه غیرت نداری که همسرت اینطوری اومده تو خیابون؟ میگه «نّه(!!) مگه من خروسم...» خداییش پس غذا هم نخور، تو که حیوون نیستی...

حکایت بعضی ها هم اینه {غیرتم هست و اقتدارم نیست // که بپوشم ز چشم اغیارت} (طیبات - سعدی)

 

پ.ن: بین نقل روایت اختلاف است ما طبق کتاب «المحاسن» روایت رو آوردیم.

دریافت عکس