جا مانده از قافله شهداء...

جا مانده از قافله شهداء...

پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.
سید شهیدان اهل قلم؛ شهید آوینی

پیام های کوتاه

۴ مطلب با موضوع «نکات اخلاقی» ثبت شده است

 «بسمه تعالی شأنه» 


قَالَ لَهُ (الامام الجواد علیه‌السلام) رَجُلٌ‏ أَوْصِنِی! 

قَالَ علیه‌السلام وَ تَقْبَلُ؟ 

قَالَ نَعَمْ. 

قَالَ تَوَسَّدِ الصَّبْرَ وَ اعْتَنِقِ الْفَقْرَ وَ ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ وَ 

خَالِفِ الْهَوَى وَ اعْلَمْ أَنَّکَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَیْنِ اللَّهِ فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُونُ. 


تحف العقول ؛ ص ۴۵۵ 


ترجمه روایت 

مردى به آن حضرت گفت: مرا اندرز و سفارش فرما.

فرمود: آیا تو اندرز می‌پذیرى؟ گفت: آرى! 

آنگاه امام جواد علیه السّلام فرمود: 

صبر را بالش خود ساز 

و با فقر دست در آغوش بگیر (با فقر معانقه کن) 

و شهوت‌‏ها را دور ساز 

و با هواى نفس مخالفت ورز 

و بدان که همواره در دیدرس خدایى، 

پس ببین چگونه باید باشى.


تجزیه و ترکیب 

قَالَ = فعل ماضی 

لَهُ‏ = جار و مجرور متعلق به «قال» (مرجع ضمیر امام جواد علیه‌السلام است) 

رَجُلٌ‏ = فاعل «قال» و مرفوع 

أَوْصِنِی = فعل امر + فاعلش «أنت» مستتر + مفعول به محلا منصوب 

- کل جمله «اوصنی» مفعول بها برای «قال» و محلا منصوب 

قَالَ = فعل و فاعلش «هو» مستتر 

علیه = جار و مجرور، خبر مقدم، متعلق به افعال عموم محذوف 

السلام = مبتدای مؤخر و مرفوع 

کل جمله «علیه‌السلام» معترضه و بدون محل 


وَ = برای این واو ٣ احتمال مطرح می‌کنیم. 

     احتمال اول : واو حرف عطف باشد و «تقبل» رو به جمله مقدر عطف کند، مثلا؛ «إنْ اُوصِکَ فهل تسمعُ و تقبلُ؟» 

     احتمال دوم : واو استیناف باشد و استفهام از لحن و سیاق کلام فهمیده شود؟ 

     احتمال سوم : واو، مبدله - جانشین - همزه استفهام باشد. (بیان این واو در کتاب مغنی اللبیب، باب اول، ذیل بحث حرف واو بیان شده) 

تَقْبَلُ = فعل مضارع و مرفوع 

قَالَ = فعل و فاعلش «هو» مستتر 

نَعَمْ = حرف جواب، مقول قول قال محلا منصوب 

قَالَ = فعل و فاعلش «هو» مستتر 

تَوَسَّدِ = فعل امر باب تَفَعُّل و مجزوم، صیغه ٧، فاعلش «أنتَ» مستتر 

الصَّبْرَ = مفعول به «توسد» و منصوب 

وَ = حرف عطف 

اعْتَنِقِ = فعل امر باب افتعال و مجزوم، صیغه ٧، فاعلش «أنت» مستتر 

الْفَقْرَ = مفعول به «اعتنق» و منصوب 

وَ = حرف عطف 

ارْفَضِ = فعل امر ثلاثی مجرد و مجزوم، صیغه ٧، فاعلش «أنتَ» مستتر 

الشَّهَوَاتِ = مفعول به «ارفض» و منصوب 

وَ = حرف عطف 

خَالِفِ = فعلا امر باز افعال و مجزوم، صیغه ٧، فاعلش «أنتَ» مستتر 

الْهَوَى = مفعول به «خالف» و تقدیرا منصوب 

وَ = حرف عطف 

اعْلَمْ = فعل امر ثلاثی مجرد و مجزوم، صیغه ٧، فاعلش «أنتَ» مستتر 

أَنَّکَ = حرف مشبهة بالفعل + اسمش محلا منصوب 

لَنْ = حرف ناصبه فعل مضارع (فعل را به معنای استقبال می‌برد) 

تَخْلُوَ = فعل مضارع منصوب + فاعلش «أنتَ» مستتر 

مِنْ عَیْنِ = جار و مجرور، متعلق به «لن تخلو» 

اللَّهِ = مضاف الیه و مجرور 

فَانْظُرْ = حرف عطف + فعل امر ثلاثی مجرد و مجزوم + فاعلش «أنتَ» مستتر 

کَیْفَ = خبر مقدم «تکون» محلا منصوب 

تَکُونُ = فعل مضارع ناقصه + اسمش «أنتَ» مستتر 

«کیف تکون» مفعول به «اُنظُر» است و محلا منصوب. («کیف» فعل «انظر» را معلق کرده است) 

۰ نظر ۱۷ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۰۴

بسمه تعالی شأنه 

قالَ امیرُالمؤمنینَ علیه السلامُ : 

اَحْیِ مَعرُوفَکَ بِاِماتَتِه.

(غرر الحِکَم، باب المعروف، ح ۱۷) 



ترجمه روایت 

کار معروف و خوبت را با کشتنش - یعنی خودت هم یادت بره و فراموشش کنی - زنده کن. 


تجزیه و ترکیب 

قال = فعل

امیر = فاعل و مرفوع 

المؤمنین = مضافٌ إلیه و مجرور

علیه = جار و مجرور، خبر مقدم، متعلق به عام محذوف، محلا مرفوع 

السلام = مبتدای مؤخر و مرفوع 

جمله «علیه السلام» معترضه

احی = فعل أمر و فاعلش انت مستتر 

المعروف = مفعول به و منصوب 

باماتته = حرف جار + مجرور به حرف جار + مضافٌ إلیه 

۰ نظر ۲۷ آذر ۹۵ ، ۰۷:۱۹

مشاهده کد

«بسمه تعالی شأنه»


قال امیرُالمؤمنینَ علیه السلامُ:

یَا أهْلَ الْعِرَاقِ! نُبِّئْتُ أنَّ نِسَاءَکُمْ یُدَافِعْنَ الرِّجَالَ فِی الطَّرِیقِ أ مَا تَسْتَحیُونَ‏؟

وَ قَالَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ‏ لَا یَغَارُ.

المحاسن (برقی)، ج 1، ص 115

بحار الأنوار (علامه مجلسی)، ج ۷۶، ص ۱۱۵

وسائل الشیعة (شیخ حر عاملی)، ج ۲۰، ص ۲۳۵

الکافی (ثقت الإسلام کلینی)، ج ۵، ص ۵٣۶

 


ترجمه روایت


ای اهل عراق! به من خبر رسیده است که زنان شما در بین راه (مثلا تو بازار و کوچه و خیابون و سینما(!!) و...) با مردان برخورد کرده و آنان را کنار می زنند (و مثلا به هم تنه می زنند)، آیا شرم نمی کنید؟! و فرمودند: خدا لعنت کند کسی را که غیرت ندارد.


 

تجزیه و ترکیب روایت


قال = فعل

امیر = فاعل و مرفوع

المؤمنین = مضاف الیه و مجرور به اعراب نیابتی

علیه = جار و مجرور، خبر مقدم، متعلق به عام محذوف، محلا مرفوع

السلام = مبتدای مؤخر و مرفوع

جمله «علیه السلام» معترضه

یا = حرف نداء

أهل = منادی مضاف و منصوب

العراق = مضاف الیه و مجرور

نُبِّئتُ = فعل مجهول ماضی و نائب فاعلش (محلا مرفوع)

أن = حروف مشبهة بالفعل

نساء = اسم أنَّ و منصوب

کم = مضاف الیه و محلا مجرور

یدافعن = فعل مضارع مجهول و نائب فاعل (محلا مرفوع)

الرجال = مفعول به و منصوب

فی = حرف جر

الطریق = مجرور به حرف جر و مجرور

جمله «یدافعن فی الطریق» = خبر أنَّ و محلا مرفوع

أ = حرف استفهام

ما = حرف نفی

تستحیون = فعل مضارع و فاعلش (محلا مرفوع)

و = حرف عطف

قال = فعل و فاعلش ضمیر مستتر است (هو)

لعن = فعل ماضی

الله = فاعل و مرفوع

من = مفعول به (اسم موصول) و محلا منصوب

لا = حرف نفی

یغار = فعل مضارع و فاعلش ضمیر مستتر است (هو)

 

 

حرف دل


خدا وکیلی زندگی ما با حرف های معصومین علیهم السلام می­خونه و همونطوری که دوست دارن، زندگی می کنیـم؟؟

قدیما سفره خانم ها و آقایون رو جدا می انداختن، کسی به نامحرم نگاه نمی کرد (عمدا) - ماشاءالله الان خوراک یک عده ­ای اینه که وایستن تو کوچه و خیابون و چشم چرونی کنن -، خانم ها پوشیه می زدن - الان تا از بالا تا پایین، همه جا پارچه کم داره! - ، خونه ها یک بیرونی و یک اندرونی داشت و حتی اگه یک اتاق بود با پرده از هم جدا می شد این بیرونی و اندرونی، قدیما که در خونه ها به جای زنگ، کُلون داشت دو مدل بود یکی برای مردا و یکی برای خانم ها، و اگر خانمی مجبور می شد بره دم در به خاطر نبود شوهر دست می کرد تو دهنش و صداش رو عوض و محکم (کلفت) می کرد تا طرف پشت در مرض نگیردش - الان خوراک بعضی از خانم ها فقط عشوه کردنه -، آخرین اتاق خونه ها آشپرخونه اش بود که جای امنی برای خانم ها بود و ورود آقایون به اونجا ممنوع بود - ولی الان آشپرخونه حدودا وسط اتاق پذیراییه! (آشپزخونه اُپِن!) - و...، جالبه به طرف میگی مگه غیرت نداری که همسرت اینطوری اومده تو خیابون؟ میگه «نّه(!!) مگه من خروسم...» خداییش پس غذا هم نخور، تو که حیوون نیستی...

حکایت بعضی ها هم اینه {غیرتم هست و اقتدارم نیست // که بپوشم ز چشم اغیارت} (طیبات - سعدی)

 

پ.ن: بین نقل روایت اختلاف است ما طبق کتاب «المحاسن» روایت رو آوردیم.

دریافت عکس

قالَ امیرُالمؤمنینَ عَلِیٌّ علیه السلام :

اَوَّلُ عِوَضِ الْحَلیمِ مِنْ حِلْمِهِ، أنَّ النّاسَ أنْصارُهُ عَلَی الْجاهِلِ. 

(نهج البلاغة، حکمت ۲۰۶

وسائل الشیعة، ج ۱۵، باب ۲۶ از ابواب جهاد نفس، ح ۲۰۴۷۵) 


ترجمه روایت

اولین عوض و نتیجه‌ای که انسان بردبار و حلیم به خاطر حلمش دارد {به دست می‌آورد}، این است که مردم یار و یاور او هستند بر علیه شخص جاهل و نادان {و از او حمایت می‌کنند}. 


تجزیه و ترکیب

قال = فعل ماضی. 

امیر = فاعل و مرفوع. 

المؤمنین = مضافٌ إلیه و مجرور. 

علی = عطف بیان از امیرالمؤمنین و مرفوع. 

علیه = جار و مجرور، خبر مقدم، متعلق به عام محذوف، محلا مرفوع. 

السلام = مبتدای مؤخر، و مرفوع. 

جمله «علیه السلام» = معترضه است و محلی از اعراب ندارد. 

اول = مبتدأ و مرفوع. 

عوض = مضافٌ إلیه و مجرور. 

الحلیم = مضافٌ إلیه و مجرور. 

من حلمه = جار و مجرور، متعلق به «عوض». 

أنَّ = حروف مشبهة بالفعل و از ادات مصدریه. 

الناس = اسم «أنَّ» و منصوب. 

أنصارُ = خبر «أنَّ» و مرفوع. 

ه = مضافٌ إلیه و محلا مجرور. 

علی الجاهل = جار و مجرور، متعلق به «انصار». 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۵ ، ۲۳:۴۶